|
||
به گزارش مشرق ، به مناسبت روز ولادت حضرت علی اکبر فرزند امام حسین (ع) و روز جوان بخشی از بیانات رهبرانقلاب پیرامون جوانی و جوانان را که در جمع جوانان گیلانی بیان فرمودند را ملاحظه می فرمایید . |
راههای تقویت ایمان و باروهای دینی را باید در وجود و درون خودمان بیابیم و نهادینه کنیم . در این راه سوالاتی پیش خواهد امد که با استفاده از آیات و گفته های پیشوایان دینی می توان به پاسخ صحیح رسید.
راه های نزدیک شدن ب خدا
هنگامی که پایه های ایمان در وجود انسان متزلزل گردد، صفات رذیله بی شماری به سراغ انسان می آید؛ با تقویت پایه های ایمان باید به مقابله با آن برخاست. برای تقویت ایمان راه هایی وجود دارد:
1- هر انسانی در برابر انبوهی از مجهولات و مشکلات درباره خود و دیگران قرار دارد که گاه مربوط به مسائل مادّی است و گاه معنوی و کلید حلّ آنها غالباً سؤال از آگاهان و اندیشمندان است.
به همین دلیل، خداوند در عالم تکوین و تشریع درهای سؤال را به روی انسان گشوده است. از نظر تشریع در دستورات اسلامی نه تنها اجازه سؤال به هر کس و درباره هرچیز را داده است، بلکه به سؤال کردن امر کرده است، قرآن مجید در دو آیه می فرماید:
«فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَاتَعْلَمُونَ»؛ (از آگاهان سؤال کنید اگر نمی دانید).(1)
امیرمؤمنان در بعضی از کلمات پرمعنایش در نهج البلاغه می فرماید:«وَ لَایَسْتَحْیِیَنَّ أَحَدٌ اذا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ»؛ (هیچگاه کسی در فراگیری علم و سؤال از مجهولات، شرم و حیا به خود راه ندهد).(2)
آری، سؤال کردن عیب نیست. عیب آن است که انسان پرسش نکند و در جهل و نادانی بماند.
جالب این است که در خطبه یاد شده سؤال کردن را حقی برای هر کس ذکر فرموده و این معنا در مورد جوانان و نوجوانان بسیار مهمتر است چرا که آنها دارای مجهولات فراوان:
از نظر تکوین و آفرینش نیز خداوند، حسّ کنجکاوی و جستجوگری را در ذات انسان قرار داده است. انسان، همواره مایل است از چیزهایی که نمی داند، بپرسد و بداند. این حس در جوانان و نوجوانان شدیدتر است؛ به سبب همان نیازی که دارند، گاه آن قدر پدر و مادر را سؤال پیچ می کنند که داد و فریادشان بلند می شود؛ در حالی که وظیفه آنها این است که با محبّت و مدارا به این نیاز روحیشان پاسخ مثبت دهند. آنچه را می دانند، در اختیارشان بگذارند و آنچه را نمی دانند به کسانی که می دانند ارجاع دهند.
بعضی فکر می کنند اگر از مسائل اصول عقاید سؤال کنند نشانه کفر و بی اعتقادی است؛ در حالی که این پرسشها برای تحقیق بیشتر و استحکام بخشیدن به عقیده است.
دانشمندان و آگاهان، به ویژه عالمان دینی وظیفه دارند که در هر حال و در هر شرایط، برای پاسخ به سؤالات اعلام آمادگی کنند و با محبّت و احترام از پرسش کنندگان استقبال کنند.
2- مطالعه بیشتر در چیزی که به آن ایمان داریم. مثلًا برای تقویت ایمان به خدا، لازم است مطالعاتمان را در اسرار آفرینش گسترش دهیم. برای ایمان بیشتر به قرآن مجید باید در آیات زیبای این کتاب آسمانی تفکر و اندیشه افزونتری نماییم و خلاصه، برای تقویت ایمان به هر چیزی، مطالعه پیرامون آن چیز راهکار مؤثری است.
ایمان و اراده به سوی خدا
3- دیگر آن که از راه خودسازی و پاکسازی درونی وارد شویم، زیرا ایمان نوری است که در آینه قلب انسان میتابد و هر چه آینه قلب انسان صافتر و شفافتر باشد، انعکاس نور ایمان توسط آن بهتر انجام می پذیرد. اگر قلبی (خدای ناکرده) آلوده به گناه شود و زنگار معصیت آینه دل را تیره و تار کند، بطور طبیعی تابش نور ایمان در چنین قلبی کم میشود. بنابراین اجتناب از گناهان و حرکت در مسیر مستقیم اسلام، از عوامل دیگر تقویت ایمان است؛ هرچه تقوی و پرهیزکاری شخص مؤمن بیشتر شود، قلب او نورانیتر میگردد و شعله ایمانش فروزانتر میشود؛ و برعکس، بی تقوایی موجب تضعیف نور ایمان میشود و همان گونه که تقوی باعث تقویت ایمان می شود، ایمان نیز تقوی را تقویت می کند؛ و به عبارت دیگر، این دو، اثر متقابل روی یکدیگر دارند.(4)
4- دست زدن به دامان لطف خداوند و معصومین(علیهم السلام) یکی دیگر از عوامل مهم تقویت ایمان است که نباید از این مهم غافل شویم. در این مسیر باید با حضور قلب و از روی واقعیت و در حالی که خود را واقعاً فقیر و دست خالی بدانیم به سوی حق تعالی حرکت نماییم و خطاب به خداوند بگوییم:«ما از تو به غیر تو تمنایی نداریم!» زیرا اگر رابطه ما و خدای مهربان محکم باشد، خداوند بزرگ نیز رابطه ما را با سایر مخلوقات، اصلاح خواهد کرد. ان شاء الله امید است با به کار بستن این دستورات، بتوانیم به مراحل بالایی از ایمان دست یابیم.
به باورهایی که باعث میشوند انسان انرژی و انگیزه بگیرد و در کارهایش موفق شود باورهای انرژیبخش میگویند. این باورها در بیشتر اوقات موجب میشوند که انسان بتواند علیرغم توانایی کم خود در انجام کار، آن کار را با قدرت انجام دهد.
گاهی اوقات باورهای نیروبخش میتوانند به حدی به انسان نیرو و انرژی بدهند که انسان کاری را انجام دهد که انجام آن در شرایط عادی بسیار مشکل به نظر می رسد.
زنده ماندن فال ها در آن شرایط مانند یک معجزه بود و در تخیل کسی نمیگنجید که انسانهایی بتوانند در شرایط بسیار سختی مانند قطب جنوب، بدون آب و غذا و لوازم گرمایشی، به مدت سیرده روز زنده بمانند.
تنها چیزی که باعث شد این اتفاق بیفتد باور زنده ماندن بود. این باور انرژیبخش باعث شد که فال ها کار غیرقابلباوری انجام دهند.
باورهای نیروبخش میتوانند باعث شوند که انسان بتواند در انجام کارهای خود بهخوبی بدرخشد و به موفقیتهای بزرگی دست یابد.
میتوان گفت، اگر انسان به توانایی خود برای انجام هر کاری باور داشته باشد، آن باور میتواند انرژی و توان و مهارت لازم را برای انجام آن کار فراهم کند.
بهطورکلی باورهای نیروبخش مثل سوخت موتور جت انسان را به سمت اهداف خود پرتاب می کنند.
در مقابل باورهای نیروبخش باورهای محدودکننده هستند که مانع بزرگی را در ذهن انسان ایجاد میکنند و به انسان اجازه نمیدهند که حتی آن کار را شروع کند. گاهی اوقات باورهای محدودکننده انسان را فلج و زمینگیر میکنند.
حتی اگر توانایی انجام کاری را داشته باشد، باور محدودکننده ذهن او را فلج می کنند و آن شخص از اینکه بتواند برای انجام آن کار اقدام کند بازمیماند و هیچ کاری انجام نمیدهد.
انسانی که باور محدودکننده دارد، حتی اگر شروع به انجام آن کار کند با کمال ناباوری نمیتواند آن کار را به درستی انجام دهد.
باور چیست؟
در این مقاله قصد داریم در مورد کلمهای به نام باور صحبت کنیم. بیشتر افراد نمیدانند باور چیست؟ اگر این مقاله را مطالعه کنید به زودی خواهید دانست که باور چیست؟ و باورهای انسان چه نقشی در زندگی او دارند.
به راستی باور چیست؟ چرا کسانی که باورهای مخربی را در ذهن خود پرورش میدهند همیشه منتظر شکست هستند و در نهایت هم خود را شکست خورده مییابند.
اگر بدانید که باور چیست؟ و باورهای محدودکننده و مخرب چه بلایی میتوانند سر انسان بیاورند هرگز باورهای مخرب را در ذهنتان پرورش نخواهید داد.
باور به چیزی گفته میشود که انسان به آن اعتقاد قوی دارد. در بیشتر اوقات به باور، ایمان هم گفته میشود. به تکرار چندین باره یک فکر باور می گویند. افکار شما در این جهان ارتعاشات و فرکانس هایی دارند. باور را می توان به گونه ای دیگر نیز تعریف کرد.
ارتعاشاتی که چندین بار تکرار می شوند، در ذهن انسان باورها را تشکیل می دهند. به صورت دقیق تکرار ارتعاشات شما باورهای شما را می سازند.
مثلاً شما باور دارید که اگر صبح از خواب بیدار شوید و آسمان ابری نباشد، خورشید را در آسمان خواهید دید.
دیدن خورشید در آسمان یک باور است. یا اینکه باور دارید که وقتیکه روز به پایان رسید شب فرار میرسد.
اگر فکر میکنید که برای موفق شدن باید کارهای سخت انجام دهید به این معنی است که شما باور دارید که انجام کارهای سخت منجر به موفقیت میشود.
اگر فکر میکنید که میتوانید کاری را با موفقیت انجام دهید پس شما به توانایی خودتان باور دارید و باقدرت برای انجام آن کار اقدام میکنید؛ و یا برعکس اگر فکر میکنید که نمیتوانید کاری را انجام دهید پس شما به توانایی خودتان باور ندارید.
باور چیست؟ باور یعنی اینکه به بودن و یا نبودن چیزی یا به انجام شدن و یا نشدن کاری اعتقاددارید. پس اگر بخواهیم در یک جمله باور را تعریف کنیم میتوانیم بگوییم:
باور به اعتقاد قلبی به بودن و یا نبودن چیزی و یا انجامپذیر بودن و یا انجامناپذیر نبودن کاری میگویند که از تکرار افکار هم نوع ساخته می شوند.
باورهای هر انسان به او میگویند که او چگونه انسانی است.
مثلاً اگر شما باور دارید که انسان شجاعی هستید پس در واقعیت هم کارهایتان را بهصورت شجاعانه انجام میدهید.
هنری فورد می گوید:
اگر فکر میکنید، میتوانید پس میتوانید و اگر فکر میکنید، نمیتوانید پس نمیتوانید.
این باور شما است که از شما انسانی قوی و توانمند و یا انسانی ضعیف و ناتوان میسازد. باور انسان می تواند او را ضعیف و یا توانمند کند.
اکنون که دانستید باور چیست؟ و به معنی و مفهوم باور پی بردید، حال وقت آن است که بدانید باورهای انسان چگونه ساخته می شوند؟
باورها چگونه ساخته میشوند؟
از همان لحظهای که انسان قدم به این دنیا می گذارد، شروع به یادگرفتن میکند. بهطور مثال او راه رفتن و حرف زدن را یاد میگیرد. یادگیریهای او فقط به حرف زدن و راه رفتن خلاصه نمیشود.
کودک انسان یاد میگیرد که بترسد، یاد میگیرد که شجاع باشد، یاد میگیرد که قوی و یا ضعیف باشد. یاد میگیرد که بنویسد و یا بخواند.
اینها تنها بخشی از یادگیریهایی هستند که انسان دارد. انسان در کودکی شجاع است و هر کاری را بدون ترس انجام میدهد. او دوست دارد برای اینکه بهتر یاد بگیرد، هر چیزی را آزمایش و یا تجربه کند.
کارهایی را انجام میدهد که ازنظر پدر و مادرش کارهای خطرناکی هسند. او نمیداند که انجام آن کارها خطرناک است و احتمال دارد که صدمه ببیند، پدر و مادرش به او میگویند که این کار خطرناک است و او را از انجام آن کار منع میکنند.
وقتی که دستش را به سمت آتش یا اشیاء داغ می برد والدین او روی دستش می زنند و از خطرناک بودن کارش می گویند. او را دائما از انجام بعضی کارها نهی می کنند.
او را می ترسانند و به او می گویند که این کار را انجام ندهد بهتر است. اینگونه ذهن انسان را از باورهای مخرب و محدود کننده پر می کنند.
او کمکم باورهای پدر و مادر را قبول میکند. او کمکم میآموزد که هر کاری را بهراحتی تجربه نکند. پدر و مادر باورهای خود را به کودک خود میآموزند.
پس میتوان به این نتیجه رسید که باورهای خانواده در ساختهشدن باورهای اثری بسیار قدرتمند دارند.
می توان گفت اگر انسان در خانوادهای رشد کند که آن خانواده باورهای مثبت زیادی داشته باشند، او نیز از باورهای مثبت خانواده الگوبرداری کرده و باورهای مثبت را در وجودش میسازد و برعکس اگر پدر و مادرش باورهای محدودکننده زیادی داشته باشند، این باورها باعث ساختهشدن باورهای محدودکننده در انسان میشوند.
دومین مکان مهمی که باعث شکلگیری باورهای انسان میشود، مدرسه و محل تحصیل کودک است. معلمها و مربیهای او به او میآموزند که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است.
او باورهای معلمان خود را یاد میگیرد و باورهای خود را بر اساس باورهای آنها میسازد.
فرض کنید که دانشآموزی در مدرسهای تحصیل میکند. اگر دریکی از روزهای تحصیلش به دلیل اینکه نتوانسته است به سؤالات معلم جواب بدهد، معلمش به او بگوید که تو خنگ و بیسواد هستی.
اگر این کودک بهراستی خنگ نباشد این حرف معلمش باوری را در او میسازد که به خنگ بودنش مهر تأیید میزند. در اینجا یک جملهی معلم به ساختهشدن باوری منجر میشود که در زندگی آینده ، این کودک او را ضعیف و ناتوان میکند.
چهبسا ساختهشدن این باور محدودکننده باعث شود که این دانشآموز نتواند از همه توان خود برای یادگیری استفاده کند و روزبهروز این ناتوانی ساختگی در او بیشتر شود.
به همین دلیل است که به پدر و مادر و معلمان تأکید میشود که از به کار بردن جملات تضعیفکننده دوری کنند و در عوض از جملات انگیزشی و انرژیبخش برای تشویق کودک خود استفاده نمایند تا باورهای انرژی بخش در ذهن او شکل بگیرند.
گاهی اوقات باورهای انسان بر اساس تجربیات گذشته او شکل میگیرند. فرض کنید برای سخنرانی در یک جمع دعوتشدهاید. اگر شما دو یا سه بار سخنرانی ضعیفی در مراسمهای مختلف اجرا کنید کمکم به این نتیجه میرسید که سخنران خوبی نیستید.
اگر به این باور برسید که سخنران ضعیفی هستید، این باور به شما اجازه نخواهد داد که از همه توان خود برای سخنرانی های دیگر استفاده کنید.
حال اگر برعکس آن اتفاق بیفتد و شما دو یا سه سخنرانی موفقیتآمیزی داشته باشید به این باور خواهید رسید که سخنران خوبی هستید. در نتیجهی این باور اعتماد به نفس شما افزایش پیدا می کند و بعدها سخنرانیهای بهتری ارائه خواهید داد.
باورهای شما بهصورت ناخودآگاه ساخته میشوند و در توانمند و یا محدود کردن شما نقش قدرتمندی بازی میکنند. اگر کسی را میبینید که همیشه بهخوبی سخنرانی میکند به این معنی است که او باور دارد سخنران خوبی است.
اگر شما باور دارید که آدم ضعیفی هستید پس در انجام کارهایتان به صورتی عمل میکنید که ضعیف بودن خود را ثابت کنید؛ یعنی باور قوی بودن شما را قوی میکند و باور ضعیف بودن شما را ضعیف میکند.
آنتونی رابینز می گوید:
انسان ماشین اثبات باورهای خویش است
شاید داستان فالها را شنیده باشید. فالها گروه انگلیسی بودند که برای اولین بار قطب جنوب را کشف کردند. آنها متشکل از دوازده یا سیزده نفر بودند که وقتی وارد قطب جنوب شدند همه غذاها و امکاناتشان را از دست داده بودند.
امکاناتی مانند لوازم، لباسهای گرم و وسایل گرمایشی و حیواناتشان را که در سفرشان از آنها کمک میگرفتند.
آنها حتی غذای کافی نداشتند که بتوانند زنده بمانند و دوام بیاورند. بااینحال چیزی در وجود این افراد موج میزد که باعث میشد که آنها به زنده ماندن خود باور داشته باشند.
آنها باور داشتند که افرادی برای پیدا کردن آنها خواهند آمد و بالاخره نجات پیدا خواهند کرد. آنها در دل خود امیدوار بودند که از آنجا زنده بیرون میروند.
علاوه بر این باور به خاطر اینکه قطب جنوب را کشف کرده بودند، مدام شادی و خوشحالی میکردند و به اینکه آنها اولین گروهی هستند که وارد قطب جنوب شدهاند، افتخار میکردند. آنها باور داشتند که نجات پیدا می کنند.
آنها بااینکه چیزی برای خوردن و گرم کردن خود نداشتند و فقط باور داشتند که نجات پیدا میکنند به مدت سیزده روز زنده ماندند، آنهم در دمای منفی ۲۵ درجه سانتیگراد.
شاید برایتان قابلباور نباشد که انسانی بتواند بدون خوراک و لوازم گرمایشی در دمای منفی ۲۵ درجه و به مدت سیزده روز زنده بماند، اما برای فال ها این موضوع به یک باور تبدیل شده بود و این باور آنها، باعث زنده ماندن آنها به مدت سیزده روز شد.
اما پس از گذشت سیزده روز بدون آب و غذا فیزیولوژی جسمشان اجازه نداد که بیشتر دوام بیاورند و شرایط طاقت فرسای قطب جنوب باعث مرگشان شد.
درباره این سایت